ماجرای یک شب تاریخی و فراموش نشدنی (یادی از آیت ا…محبوب، آقای گپ)خاطره ای از دکترامامی

خاطره ای از دکتر محمدجعفرامامی استاد گروه ارتوپدی دانشگاه علوم پزشکی شیراز(برگرفته از روزنامه میلادلارستان)

زنگ تلفن به صدادرآمد.همسرم گوشی رابرداشت ، گفت از منزل آقا با شما کاردارند.پاسی از مغرب گذشته بود. شامگاه ۸۸/۲/۱۵بود.قدری دل نگران شدم . ماکه امروز عصربا دکترطالعی پیش آقا بودیم، حالشان خوب بود. دلم گواهی بدی میداد.خدای من یعنی چه اتفاقی افتاده ! با عجله گوشی را برداشتم . سلامی رد وبدل شدوسپس گفتند آقا زمین خورده اند ونمی توانند ازجایشان تکان بخورند.گوشی را گذاشتم، نمیدانم چگونه لباس پوشیدم وراهی منزل آقا شدم، بعدا فهمیدم که جورابم رالنگه به لنگه از دو رنگ مختلف پوشیده ام. نمیدانم چگونه خودرا به آنجا رساندم .دربین راه پریشان بودم،افکارمختلفی به مخیله ام راه می  یافت، خداکند شکستگی نداشته باشد،خداکند نیازبه عمل نداشته باشد.اگرعمل بخواهد چگونه تیغ جراحی را به پای این مرد بزرگ بگذارم. عمل کردن چنین شخصیتی دل شیرمی خواهد وتوکلی عظیم نیازدارد،چطوراورا بخوابانیم ؟ با بیهوشی؟ بیحسی؟ … اگر درحین عمل اتفاقی بیفتد؟آه زبانم لال !من چگونه جواب مردم لارستان را بدهم ؟!با این افکارعجیب و غریب بودکه به درمنزل آقا رسیدم.با عجله واردشدم، آغا روی فرش خوابیده بود واز دردمینالید. پایش رااصلا تکان نمیداد. اورا معاینه کردم ، آری همان چیزی که پیش بینی کرده بودم اتفاق افتاده بود. شکستگی گردن استخوان ران، بلافاصله تلفن مرکز اورژانس شیرازرا گرفتم ودرخواست آمبولانس کردم. سریعا ایشان رابه بیمارستان انتقال دادیم . تا نیمه های شب عکسهاوآزمایشات انجام شد وبرای اتاق عمل فرداآماده نمودیم. برای استراحت به خانه برگشتم.ولی مگر می شد خوابید.! نگرانی برای حال آقا ازیک طرف، سنگینی مسئولیت بزرگ عمل جراحی حساس از طرف دیگر، پاسخگویی به خانواده محترم آقا ومردم شریف لارستان که نگران حال ایشان بودند، همگی افکاری بود که خواب را از چشم من ربودند. به هرتقدیر صبح فرارسید وراهی اتاق عمل شدم.صبح شانزدهم اردیبهشت با تیم بیهوشی وتیم متخصصین داخلی وقلب جلسه ای تشکیل دادیم ودرمورد نحوه آمادگی بیمارونوع بیهوشی وسایرتمهیدات لازم تصمیم گیری کردیم. آقارابه روی تخت عمل منتقل کردیم ، علیرغم دردو ناراحتی ناشی از شکستگی، تبسمی زیبا ومعناداربرلب داشت ، گویی به همه تیم جراحی قوت قلب میداد. من نیز تنها راه موفقیت دراین عمل حساس را توکل به خدای لایزال وتوسل به ائمه معصومین میدیدم، مضاف براینکه نیت پاک خودآقا را نیز دراین عمل دخیل میدانستم. با ذکرنام پروردگارآقارا بیهوش کردیم وعمل را شروع نمودم.درحین عمل دیگرهیچگونه دلهره ونگرانی نداشتم، گویی همه چیزدرقلبم آرام شده بود.تمام حواسم متوجه عمل ودقت و سرعت آن بود.سعی کردم عمل راباسرعتی بیش ازحدانتظارودرمدت زمانی بسیارکوتاهترازمعمول به پایان برم. چراکه با توجه به سابقه بیماری قلبی آقا بایستی مدت زمان بیهوشی رابه حداقل رساند.

بالاخره عمل به پایان رسیدوبا موفقیت کامل انجام شد.ازاتاق عمل بیرون آمدم .جناب آیت الله نسابه وفرزندان محترم آقا وتعدادی ازدوستان پشت درب اتاق عمل نگران حال آقا بودند.با خوشحالی بشارت اتمام عمل را به ایشان دادم. همگی شادمان شدند ونفس راحتی کشیدند. چند روزی آقا دربخش بستری بودندتادوران مراقبت بعد ازعمل را طی کنند. دراین مدت همه بیمارستان، اعم ازپزشکان ، پرستاران، کارمندان وغیره مجذوب وشیفته خلق وخوو شخصیت معنوی وعرفانی ایشان شده بودندو گروه گروه به دیدارآقا می آمدندتااز دم مسیحایی ونفس گرمشان بهره ای ببرند.آقا نیز مرتباهدایایی ازقبیل پول، سکه ، حلوای مسقطی وشیرینی بین آنها توزیع می کردند. به هرحال چند روزی باید دربیمارستان می ماندندودوران مراقبت بعداز عمل وفیزیوتراپی را طی می کردندکه این ایام نیزبه خیروخوبی سپری شد. درهرصورت یک آقای بزرگ بود و خیل عظیم مریدان ودوستداران ایشان درمنطقه لارستان وجنوب فارس. وظیفه وتعهد من تلاش مجدانه درجهت بهبودی کامل ایشان بودکه به حمدالله محقق شد ورو سفیداز آب درآمدیم وچندسالی پس ازآن درقید حیات بودندوهمگان ازدریای بیکران معرفت وعرفان ایشان بهره می جستند. درحال حاضرنیز فرزندان وبیت مکرم ایشان، وهمچنین داماد معظم ایشان، جناب آیت الله نسابه مورد احترام وعلاقه قاطبه مردم لارستان می باشند ودرقلب مردم جای دارند. اکنون درسالگرد وفات این عالم ربانی ومجاهد نستوه یاد وخاطره آن بزرگوار را گرامی داشته واز درگاه لایزال الهی برایشان غفران ومرحمت درخواست می نماییم. دکترمحمد جعفرامامی

دوم خرداد۹۶شمسی