حجت الاسلام والمسلمین سید حسین نسابه

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینجانب خواسته شد مطالبی درباره ی شخصیت گرانقدر علم و عمل و عرفان و حکمت ، حضرت آیت الله معظم جناب آقای حاج سید عبدالعلی آیت الهی ( مدظله العالی ) به رشته تحریر درآورم . عذر آوردم که عرصه سیمرغ جولانگاه این حقیر نیست . اصرار شد ناچار پذیرفتم . اگرچه ابعاد مختلف و متنوع وجودی آن اسوه مقدس در این مختصر نمی گنجد ؛ ولی « ما لا یدرک کلمه لا یدرک کلّه » .

معظم له به علت نبوغ سرشار و تلاش و پشتکار در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسیدند و در فقه و اصول و فلسفه و تاریخ و غیره نه تنها شاخص ؛ که صاحب نظر و دقت بصیرت و بصر گردیدند . به یاد دارم عده ای از علمای شیراز و داراب به حضور مرحوم آیت الله حاج سیدنورالدین حسینی استاد ایشان رسیدند . آن مرحوم از یکی از علما سوال کرده بود آقای سید عبدالعلی کجا هستند و چه کار می کنند ؟ آن آقا جواب داده بود پس از قم ، ایشان هم اکنون در نجف اشرف مشغول می باشند . آقای سید نورالدین فرموده بودند ایشان نیازی به نجف نداشتند و مصدَّق بودند . مصدق به فتح دال یعنی مورد تصدیق و تأیید در علم اجتهاد … همچنین اجازات متعدد از مراجع بزرگ آن زمان خود حاکی از این است که معظم له فقیهی جامع و در اصول و رجال و درایه محققی کامل می باشند و نیز در قم هستند فضلایی که از ایشان به عنوان استاد یاد می کنند . کسانی که در حال حاضر شاخص و حتی مرجع تقلید می باشند ، خود اینجانب و دیگران مکرراً از دیگر مراجع تقلید فعلی شنیده ایم که همیشه و به هر مناسبتی می فرمایند که بحمدالله از اساتید ما یکی در قید حیات است و او همانا شخص آیت الله آقای سیدعبدالعلی آیت الهی است و همچنین به یاد دارم در ناراحتی قلبی چند سال پیش که ایشان را به تهران بردیم و در بیمارستان شهید رجایی بستری و منجر به گذاردن دستگاه پیس میکر در کنار قلب گردید ، ظاهراً شب سوم بود که رهبر معظم انقلاب به عیادت ایشان تشریف آوردند . در آنجا و نیز در بازدید مؤکداً پیشنهاد دادند که آقا در تهران اقامت نمایند . محل شاهد آن که می فرمودند ما در مرکز شخصیت علمی جامع الاطرافی همچون جنابعالی نداریم و سخت نیاز و اشتیاق به ماندن شما در مرکز کشور داریم و البته حضرت آقا به دلایل خودشان قبول نفرمودند و حتی رهبر عزیز فرمودند : پس سال را نصف کنید ، شش ماه پیش ما و شش ماه در لار باشید . ایشان گفتند نمی توانم . من به آن مردم و مردم لارستان هم به من عادت کرده ایم .شخصیتهای دیگر روحانی نیز مکرراً بر اقامت دائم در تهران تأکید داشتند و آقا در جواب می فرمودند « سرای اصلی ما گوشه خرابات است » و این بنده می گفتم البته « در خرابات مغان نور خدا می بینم » و « گنج همیشه در خرابه هاست » .

دور نشویم .. بحث ما در رتبه علمی ایشان بود . حضرت ایشان در فلسفه هم استاد و بلکه صاحب نظرند . یاد دارم قصیده و غزلی سروده خودشان برای مرحوم آیت الله حاج آقا رضا صدر ـ برادر بزرگ امام موسی صدر ـ قرائت کردند و مرحوم صدر عجیب حالتی یافتند و فرمودند واقعاً شعر هم باید فیلسوفی همچون جنابعالی بگوید و پیوسته به مناسبت کلمه ی فیلسوف فارس را در خصوص ایشان تکرار می کردند . با آنکه مرحوم آقای صدر خود استاد فلسفه در قم بودند ، در هرحال نبوغ و قریحه سرشار و تدریس و مطالعه بی وقفه در هر شرایطی از ایشان معجونی ساخته بسیار جامع تا جایی که در هر رشته ای از علوم دینی حرفهای تازه ای برای گفتن دارند و این قولی است که جملگی برآنند . اضافه بر همه اینها ، صاحب کمالاتی در شعر و غزل و قصیده که حاوی اوج عرفان و سیر و سلوک است می باشند و نیز خط بسیار زیبا و کم نظیر ایشان مشهور است و مجموعه اشعار و خطوط هم اینک در حال چاپ است .

بُعد دیگر این وجود مهذب اخلاق کریمه است که نشأت یافته از همان روحیه بلند و عرفانی ایشان است . در خصوص دنیا و مافیها اعم از جهات ریاستی و مادی ، هیچ گونه دلبستگی و وابستگی به دنیا ندارند و از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادند . پس از ارتحال والد بزرگوارشان حضرت آیت الله العظمی آقای سیدعبدالمحمد که مرجع تقلید دهها هزار نفر در لار و جهرم و داراب و حتی بحرین بودند ، از همه آن مناطق و حتی سفارش عده ای از فضلای قم پیشنهاد و اصرار می شد حضرت ایشان رساله علمیه توضیح المسائل بنویسند تا مقلدین پدر از ایشان تقلید کنند و مرجعیت از این بیت بیرون نرود و آن حضرت قبول نفرمودند ؛ زیرا سخت از نام و نشان و شهرت گریزانند و در خصوص مسائل مادی با آنکه میلیون ها تومان به دست ایشان می رسد ، با یک دست می گیرند و با یک دست دیگر به اهلش می دهند و دارای چنان ید بذّاله ای هستند که همچون ابر رحمت الهی بر همه جا و همه کس می بارند و با آنکه بهترین امکانات در اختیارشان قرار دارد ، در خانه ای قدیمی زندگی می کنند و همه را ایثار می نمایند .

کسانی که آوازه ایشان را شنیده اند و از اقصی نقاط ایران به زیارت ایشان می آیند ، از آن خانه ساده و زندگی بی تشریفات و بی آلایش اخلاقی معظم له شگفت زده می شوند و ما اگر زُهد را اینگونه معنا کنیم حداقل بهره و حداکثر بازدهی به جامعه و تاریخ ، جداً ایشان مصداق کامل زهد می باشند و دقیقاً همان گونه اند که درباره ی جدشان امیرالمومنین نوشته و گفته اند . حجره ای پر از درهم و دینار و اطاقی پُر از کاه برای او مساوی است . ویژگی دیگر ایشان صراحت و شجاعت است . در اوج قدرت شاه و مسئله مهمی که در لار پیش آمد سخنرانی تاریخی معظم له در مسجد جامع لار فرمودند : این هیئت حاکمه یا کافرند یا فاسق و در مقابل آنان قیام به سیف واجب ؛ و اشعاری که علیه شاه سروده اند معروف است :

ای افسرا بزن سر سلطان را               رنگین نمای کاخ گلستان را

تا آخر و اتقاقاً این شعر به دست ساواک قم افتاد و وضع محظوری اتفاق افتاد که خود داستان مفصلی دارد که بماند . در قیام پانزده خرداد ۴۲ هم بسیار فعال و صریح بودند و رابطه آشکاری با امام داشتند و   نامه ها و جوابهایی که بین ایشان و حضرت امام راحل رد و بدل می شد موجود است و امام در یکی از آن نامه ها از ایشان نظرخواهی کرده اند و مرقوم فرموده اند جنابعالی نظر شریف خود را بنویسید . پس در یادداشت امام و نشستی که به ابتکار مرحوم آیت الله میلانی و دعوت و شرکت پانصد نفر از علمای طراز اول ایران به تهران به عنوان اعتراض به بازداشت امام و راهکارهایی جهت اعلام مرجعیت و آزادی امام تشکیل شد ، حضرت ایشان حضور موثر و شفاف داشتند و دوماه در تهران و قم اقامت و آمد رفت نمودند . تا بالاخره امام آزاد شدند .

در همان سال ۴۲ و احوال و اوضاع برای حضور مردم لارستان و حرکت مسلحانه عشایر تلاش می نمودند و قبیله ای از عشایر مشهور به طایفه ی لر و نفر مسلحانه علیه رژیم جنگیدند وبه حدی داستان جدی بود که شاه مکرراً سوال می کرده که ستوان سرهنگ اشرفی در لارستان بالاخره چکار کرد و نتیجه چه شد ؟ سرهنگ اشرفی فرمانده هنگ لار بود که مدتها با عشایر می جنگید و کاری از پیش نبرد تا بالاخره با حیله و فریب ، در صبحگاهی که بزرگان آن طایفه مشغول نماز و قرائت قرآن بودند آنان را محاصره و بمباران نمود . عده ای شهید و زن و بچه های آنان به اسارت در آمدند . نکته ای که در این رابطه باید بنویسیم ؛ ارتباط آن عشیره با حضرت آیت الله آیت الهی بود . آنان به حکم ایشان و به طرفداری از حضرت امام قیام و حرکت آنان کاملاً جنبه تعصب دینی و مذهبی داشت .

نامه حضرت آیت الهی از جیب رستم رئیس لر و نفر که به شهادت رسیده بودند درآمد که خود به اضافه مدارک دیگر، سرانجامش دادگاه صحرایی ارتش و اعدام بود و قبل از این جریان نیز ارتباط و حکم آقا و اداره آن در لارستان تا خلیج و همه جا پیچیده بود دستگاههای دولتی و ساواک همگان اطلاع داشتند و منزل حضرت آقا رفت و آمد های مردم کنترل و زیر نظر بود . در چنان اوضاع خطیری ، صدا به جایی   نمی رسید و از قم هم کاری ساخته نبود و این تفضل الهی و امداد غیبی بود که معجزه آسا ، آقا را از خطر محتوم زنده و سالم به درآمده و رهایی یافتند . و البته در این رابطه ، تلاش گسترده و ترفندهای کارسازی به کار رفت . قضیه دارای تفضیلی است که در این اجمال نمی گنجد .

خلاصه کنم پشتوانه ی عظیم ما در بسیج شهر و روستا و عشایر و همه از وجود پربرکت و پایداری حضرت آیت الله حاج سیدعبدالعلی آیت الهی مدظله بود و هست . هم در انقلاب و پیش از آن و هم در تداوم نهضت کبیر اسلامی ـ متعنا الله بطول بقاله العزیز ـ فرصتی چندان نیست که به دیگر ملکات اخلاقی ایشان بپردازیم . این دفتر به پایان نرسید و حکایت همچنان باقی است .

 

« سیدحسین نسابه »