چه غوغاست ،شعری از منصورپدرام

بمناسبت چهارمین سالگرد ارتحال پیرمراد وچشم وچراغ مردم لارستان حضرت آقا آیت اللهی امام جمعه عالیقدر لارستان(ره)

می رسد باز نوایی ، که چه غوغاست ، هنوز

آتش مانده از آن کوچ، همین جاست ، هنوز

فصل پرواز توسیمرغ به قاف است وعجب

به هوایت سرشوریده به سوداست ، هنوز

سایه مهرتو«آقا» نرود ازسرما

پرتوحسن رخت گرمی جانهاست ، هنوز

دیده ها درنظر خویش ، تورامی نگرند

هم دل و دیده ی ماغرق تمناست ، هنوز

آتش هجر زدوری حضورت جان سوز

برهمه شهرومحبان توبرپاست ، هنوز

به دیاری که فروغش همه از کوی توشد

آیت مهربرآن مصطبه برجاست ، هنوز

گرچه دادیم زکف پیرمراد خود را

یادش اندرنظر ودیده ی دل ها ست ، هنوز

داغ دل تازه شود درمه خرداد، که باز

ماتم روح خدا و غم «آقاست ، هنوز

رمز ورازی است که دراوج عروج است، نهان

فصل خردادکه شورتو هویداست ، هنوز

حسرت رفتنت ای آیت حق بردل ما

سال ها درگذرحادثه ، شیداست ، هنوز

روزگارا به نی سینه غمی گشته ، نهان

که ربودی تو زما ، آنکه دل آراست ، هنوز

کی توانیم گریبان اجل چنگ زنیم

آیتی برد، که او ورد زبانهاست ، هنوز

کس گریزی زقضا و قدرش نیست ، دریغ

فصل هجران توخود، شرح قضایا ست ، هنوز

شده شیرازه ی دل پاره ، از این تنهایی

به لب آهی همه از درد و دریغاست ، هنوز

تو صمیمانه ترین عاطفه بودی در«لار»

روح فیاض بلندت ، نه که امروز به فرداست ، هنوز

گرچه شد سال ، چهارم ، که نبینیم رخت

نورآن چهره تابان تو ، پیداست ، هنوز

پرزدی از قفس تن به سوی بام بلند

دیده ، پرواز بلندت به تماشاست ، هنوز

چشمه ی چشم مریدان درت ، نمناک است

به کجا پیرمرادی چو تو «آقاست ، هنوز

کوچه وکوی وسرا، بوی تودارد، شب وروز

دیده ها درگذرت ، سوی تو،جویاست ، هنوز

نروی از نظرو دیده ی این مردم «لار»

تاکه برخاک درت ، منزل وماواست ، هنوز

روحت ای آیت حق شاهد وناظربادا

برسرتربت پاکت ، چه نظرهاست ، هنوز

نغمه ی عشق حسینی که سرودی جان بخش

به سرکوی تو «آقا» به نواهاست ، هنوز

غم غربت زنبودت ، شده دامن گیرم

بی تو «پدرام » دریغا که چه تنهاست هنوز

منصورپدرام خرداد۹۵