موضع حضرت آیت الله العظمی حاج سیدعبدالعلی آیت اللهی ( ره ) درباره برنامه « جدایی دین از سیاست» احمد قوام السلطنه/ رسول احمدلو

روحانیت شیعه محور اصلی بسیاری از تحولات فکری، فرهنگی، و سیاسی ایران بوده است. خصوصیت دین باوری مردم و قدرت روحانیت که از تعلیمات تشیع و قداست بخشی به روحانیت نشات گرفته باعث شده است مردم که اکثر آنان مسلمانان شیعه مذهب اند در تمامی مسائل از آنها پیروی کنند. وابسته نبودن روحانیت به طبقه حاکم در عصر پهلوی و حضور آنان در میان تمام گروه­های مردم از عوامل مهمی به شمار می­رود که باعث شده است در مواقع حساس این قشر بتوانند با جهت گیری صحیح منطبق با خواست مردم حرکت کند. از جمله این موارد اعلام مواضع جامعه روحانیت  آیت الله کاشانی در مرکز و حضرت آیت الله العظمی حاج سیدعبدالعلی آیت اللهی ( ره ) در خصوص بیانیه احمد قوام السلطنه  در خصوص جدایی دین از سیاست می­باشد. ابتدا به بیانیه احمد قوام در خصوص جدایی دین از سیاست و سپس جوابیه حضرت آیت الله العظمی حاج سیدعبدالعلی آیت اللهی ( ره ) به این سیاست می پردازیم.

در حدود ۲۰ یا ۲۱ تیر مصدق به خاطر خوداری شاه از کناره گیری از سمت غیر قانونی اما مرسومش یعنی انتصاب وزیر جنگ، استعفا داد. احمد قوام سیاستمدار توانای محافظه کار اما مستقل نخست وزیر شد و در خطابه ای به وسیله مورخ الدوله سپهر یکی از اطرافیان کم آوازه­اش؛ تهیه شده بود« آشوبگران را به دستگیری و اعدام کرد. » مهلک­ترین بخش آن نطق قسمت زیر بود: « من به همان اندازه که عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم، در مسائل مذهبی نیز از ریا چاپلوسی منزجرم… من در عین احترام به تعالیم مقدسه اسلام دیانت را از سیاست دور نگه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم نمود. آیت الله کاشانی در جوابی دندان شکن گفت: احمد قوام باید بداند که … نباید رسماً اختناق  افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. من صریحاً می­گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت ببندند.

حضرت آیت الله العظمی حاج سیدعبدالعلی آیت اللهی ( ره ) در واکنش به این سیاست در نامه ای به آیت الله کاشانی اندیشه قوام را به چالش کشید. شرح نامه چنین بود:

بسمه تعالی

۳۱/اردیبهشت ۱۳۳۱

حضور محترم حضرت مستطاب پیشوای عظیم الشان روحانی آیت الله کاشانی دامت برکاته

به عرض انور عالی می­رساند در مملکتی اسلامی مانند ایران که بحمدالله ملت رشید و توانای آن در تحت سرپرستی و زعامت قائدین عظیم الشان روحانی پرورش یافته و تربیت شده­اند در نتیجه کوشش و مجاهدت مبلغین و خطبای عالی رتبه معتمدین افراد مسلمان و متدین آن به اصول دیانت خویش معتقد و با نوامیس متقن و مجکم دیانت و مذاهب آشنائی دارند و بخوبی می­فهمند که اسلام روحانیت و سیاستش باهم قرین و همدوش است بلکه عیناً سیاست در اسلام روحانیت هست. و روحانیتش همان سیاست اوست و این معنی بر هر انسان باشعوری که فی الجمله اطلاعی از قوانین و مقررات اسلامی داشته باشد پوشیده نیست تا چه رسد به اینکه مسلمان باشد و شبانه روز با همین مقررات و وظائف سر و کار داشته باشد و حتی کلیه دانشمندان سیاسی و غیر سیاسی خارجی که دین اسلام را مورد مطالعه و بررسی قرار داده­اند به این حقیقت روشن و آشکار اذعان و اعتراف نموده­اند از مراجعه تاریخ تمدن اسلام ( تالیف استاد لوبون ) روح القوانین منتسکیو، تاریخ تمدن عرب ( جرجی زیدان ) و صدها کتب دیگر اعتراف آنان بدست می­آید. با اینکه مطلب اینگونه روشن هست چگونه و با چه جرئت نو رسیدۀ جنایتکار منفور نخست وزیر احمد قوام که سابقه جنایت او بر ملت پوشیده نیست با کله افحمور و مغزی خمار که در سراشیبی دوزخ در شرف سقوط هست و با زور سر نیزه حکومت نظامی می­خواهند او را بر مردم تحمیل نمایند. در طی اعلامیه خود صریحاً اظهار می­دارد و دستگاه تبلیغات پخش می­کنند جمله « من با اینکه به مبانی اسلام معتقدم باید سیاست از روحانیت جدا باشد) مگر این پیر خرافاتی نمی­داند که این ملت همان ملتی است که در تحت سرپرستی قائدی عظیم الشان مانند حضرت آیت الله ، عفریتی پلید مانند هژیر و رزم آرا را به خاک و خون کشید . مگر این عضو پلید که سال­های دراز قبله حقیقی و کعبۀ مرادش بریتانیا بود نمی­داند که خدایان بریتانیایی و صنم­های لندنی نیروی خدایی خویش را از دست داده و فرمانروایی آنان خاتمه یافته از او و امثال او پشتیبانی نمی­توانند نمود دیگر  سپری شد آنروز که احمد قوام و هم کیشان او حکومت کنند. بر ملتی که به رهبری و مجاهدت و استقامت رهبران روحانی و حقیقی خود به پنجه­های قوی و نیرومند دولت قوی پنجه تنگلیس را که سال­های دراز مانند درنده خون آشام پنجه­های خود را در اعماق آب و خاک و شئون اجتماعی و دینی این مردم فرو برده و ریشه دوانیده بود از بیخ و بن برکنده و با این عمل شجاعانه خود برای همیشه در برابر دنیا و تاریخ اسلام و مسلمانی را سربلند و سرافراز نمود و بهترین درس مردانگی و شجاعت، دلیری را برای نسل آینده خود به یادگار گذاشت. هنوز دست توانای ملت از آستین بیرون است و خون پلید او و ( در سند ناخوانا ) از خون دیگران عزیزتر و رنگین تر نیست. باید این پیر سرمست بداند که مقام ارجمند روحانیت که عیناً رتبه عالی مرتبه شامخ سیاست الهی است برتر و بالاتر از این است که دستخوش هوا و هوس عفریتی منفور و دیوی زشت سرشت مانند احمد قوام گردد. این آرزو را هزارها نیرومندتر از او در میان ملت مسلمان داشتند آنان به خاک و خون کشیده شدند و آرزویشان بطاق نیسان و فراموشی خورد و این  مجسمه فساد باید بداند که با گفتن جمله « من … اسلام معتقدم ) ملت متدین فریب نمی­خورد و با گفتن جمله « باید سیاست از روحانیت جدا باشد ) کوچکترین خللی بر  ( در سند ناخواناه) محکم و رفیع روحانیت وارد نخواهد آمد و از نفوذ معنوی و الهی آن چیزی نمی­کاهد و با گفتن وای به حال کسی که در انجام اصلاحات خللی وارد شود ملت بیدار و رشید ایران فریب نمی­خورد و از میدان مبارزه بیرون نمی­رود. این حضرت پست فطرت چنین پنداشته که ممکن هست عقربک زمان را به عقب  چرخانید و دوران دیکتاتوری و خودکامی چنان با پای خود را معاودت و بدان سو مشک آن پیمانه ریخت.

عبدالعلی موسوی آیت اللهی لاری.»