شعری که حضرت آقا به من هدیه دادند

مطلب برگرفته از سایت میلاد لارستان می باشد : پاییز سال ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۴ بود از شیراز آمده بودم لار، صبح به قصد زیارت آقا(حضرت آیت الله آیت اللهی) از منزل بیرون آمدم وقتی به منزل آقا رسیدم در اتاقی که معمولا حضرت آقا می نشست و مردم خدمت ایشان می رسیدند روی هم افتاده بود. از مش رجب سوال حضرت آقا را کردم : گفت در کتابخانه تشریف دارن ، صبرکن به ایشون اطلاع بدم ، رفت وبرگشت و گفت حضرت آقا فرمودند: وارد کتابخانه شوید . خدمت ایشون رسیدم تنها بودندو سلام ودستبوسی احوال پرسی وبعد ازچند دقیقه پرسیدم : حضرت آقا ، شعر :

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

به کسی جمال خود را ننموده ‏یی و بینم

همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی!

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویی!

به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم

شده‏ام ز ناله، نالی، شده‏ام ز مویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!

چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی؟

شود این که از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!

من خشک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویی؟!

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!

سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی!

نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام بویم

نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویی

ز چه شیخ پاکدامن، سوی مسجدم بخواند؟!

رخ شیخ و سجده‏گاهی، سر ما و خاک کویی

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی!

نظری به سویِ (رضوانیِ) دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی

از کیست ؟

فرمود : این شعراز فصیح الزمان رضوانی شیرازی است . عرض کردم حضرت آقا من فکر می کردم این شعر از لسان الغیب حضرت حافظ (ره) است ولی هرچه دیوان حافظ را زیرو روکردم آن رانیافتم . فرمودند: خیر، این شعر از فصیح الزمان رضوانی شیرازی است و بعد ادامه فرمودند : ایشون معمّم بودند و من زمانی که طلبه بودم و مدرسه خان شیراز می رفتم درسن بیست سالگی ایشون (منظور شاعر) مسجد امام خمینی (سپهسالارقبلی واقع در میدان شهرداری شیراز ، یا باصطلاح پشت ارگ کریم خانی ) منبر می رفتند و جلسات ایشون جوان پسند بود و مملوّ از جمعیت . و بعد به تفصیل در مورد تک تک ابیات و مصرع های شعر توضیح دادند . در ادامه فرمودند: من شعری برهمین سیاق سروده ام و یک کپی از اون شعر راکه با دست خط مبارکشان نوشته بودند را به من هدیه فرمودندکه شعری بسیار عمیق و عرفانیست و بحمدالله این شعر در مجموعه شعر «جذبه موسوی » از اشعار حضرت آقا با عنوان « نوای تسبیح»  درج گردیده است .وآن شعر:

« نوای تسبیح »

اگرم به چنگ آید زنگار تارموئی         

    فکنم زدست چنگ و بکشم بسرسبوئی

می ناب را بنوشم زسبوی وصل دلبر     

      بگذارد اَرزمانه برسم به آرزوئی

چکنم که عمر بگذشت و مرا نگشت حاصل  

   که فدا کنم سرو جان به هوای مشک بوئی

بگذار روزگارا که پس ازگذشت عمری       

    دو سه بوسه ای ستانم زلبش کنارجوئی

من سالخورده مستم که بهیچ دل نبستم      

   چکنم اگر نبوسم لب لعل ماه روئی

نه من و توییم تنها که زنیم دم زعشقش    

   همه جاست ساز و سوزی و زعشق گفتگوئی

همه در نوای تسبیح و زبان بحمد گویا      

    همه درخروش توحید وزنند های وهوئی

تویی ای نگار هستی همه عشق و خود پرستی  

 که زند زبندگی دم که زعشق گومگوئی

تو بحسن یکه تازی بکمال سرفرازی      

   همه ناز و بی نیازی همه لطف و نیکخوئی

به جمال هرجمیلی دل ودیده روبروشد   

   به رخت قسم ندیدم بجز از تو روبروئی

زنوای نای عشقت برسد به عاشقانت      

     نفسی حیات بخشی که برآید از گلوئی

بسراغ می فروشی که زند شراره بردل       

   ره رهروان بپوییم وکنیم جستجوئی

چه خوش آنکه ازسعادت برسم به مغ سرایی

  زمغان و مغ پرستان بکف آرم آبروئی

مگر از ره عنایت  نظر افکنند بر من       

      شرری زنند برجان و کنند رفت و روئی

زشراب ناب وحدت که رهاندم زکثرت    

      دل تیره رنگ مارا بدهند شست و شوئی  

غزلیست نغز و آشفته چو زلف باده نوشان    

  که نسیم عشق هردم ببرد مرا بسوئی

به رهت فتاده ام من چه شود که موسوی را   

  قدمی نهی بچشمش زکرم چو خاک کوئی

خداوند او را با اجداد طاهرینش محشور گردانیده و حقش رابرما حلال نماید . به بهانه ۱۹ خرداد ماه یادآور خاطره تلخ رحلت حضرت آقا و به یاد آن بزرگ مرد تاریخ لارستان

غلامرضا طاهری فرد- فرماندار اسبق لارستان